برخوردهای امام کاظم علیه السلام با هارون الرشید
پرسش :
امام کاظم (علیه السلام) چه برخوردهائی با هارون الرشید داشت؟
پاسخ :
هارون که با آن همه قدرت و توسعه منطقه حکومت، احساس مى کرد هنوز دل هاى مردم با پیشواى هفتم «موسى بن جعفر»(علیه السلام) است، از این امر سخت رنج مى برد و با تلاش هاى مذبوحانه اى در صدد خنثى کردن نفوذ معنوى امام بر مى آمد.
براى او قابل تحمل نبود که هر روز گزارش در یافت کند که مردم مالیات اسلامى خود را مخفیانه به موسى بن جعفر مى پردازند و با این عمل خود، در واقع حاکمیت او را به رسمیت شناخته از حکومت عباسى ابراز تنفر مى کنند. روى همین اصل بود که روزى هارون، وقتى که پیشواى هفتم را کنار «کعبه» دید به او گفت: «تو هستى که مردم پنهانى با تو بیعت کرده تو را به پیشوایى بر مى گزینند؟» امام فرمود: من بر «دل»ها و قلوب مردم حکومت مى کنم و تو بر «تن»ها و بدن ها!.(1)
هارون آشکارا روى انتساب خود به مقام رسالت تکیه نموده در هر فرصتى آن را مطرح مى کرد. وى روزى وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) گردید. هنگامى که به حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، انبوه جمعیت از قریش و قبائل دیگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر نموده گفت: «درود بر تو اى پیامبر خدا! درود بر تو اى پسر عمو!».(2)
او در میان آن جمعیت زیاد، نسبت عمو زادگى خود با پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را به رخ مردم مى کشید و عمداً به آن افتخار مى نمود تا مردم بدانند خلیفه پسر عموى پیامبر است.
در این هنگام پیشواى هفتم که در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزدیک قبر پیامبر رفت و با صداى بلند گفت: «درود بر تو اى پیامبر خدا! درود بر تو اى پدر!». هارون از این سخن سخت ناراحت شد، به طورى که رنگ صورتش تغییر یافت و بى اختیار گفت: واقعاً این افتخار است.(3)
او نه تنها کوشش مى کرد انتساب خویش به مقام رسالت را به رخ مردم بکشد، بلکه به وسائلى مىخواست پیامبر زادگى این پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند.
او روزى به پیشواى هفتم چنین گفت: «شما چگونه ادعا مى کنید که فرزند پیامبر هستید، در حالى که در حقیقت فرزندان على هستید، زیرا هرکس به جد پدرى خود منسوب مى شود نه جد مادرى»! امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ وى آیه اى را قرأت نمود که خداوند ضمن آن مى فرماید: «...و از نژاد ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب...و (نیز) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همگى از نیکان و شایستگانند، هدایت نمودیم».(4)
آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است در صورتى که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم نسبت به پیامبران مى رساند، بنابراین به حکم آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند محسوب مى شوند. ما نیز به واسطه مادرمان «فاطمه»، فرزند پیامبر محسوب مى شویم.(5)
هارون در برابر این استدلال متین جز سکوت چاره اى نداشت! در مناظره مشابه و مفصل و مهیجى که امام هفتم(علیه السلام) با هارون داشت، در پاسخ سؤال وى که چرا شما را فرزندان رسول خدا مى نامند، نه فرزندان على(علیه السلام)؟ فرمودند:
اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى کند، آیا دختر خود را به پیامبر تزویج مى کنى؟
- [گفت:] نه تنها تزویج مى کنم، بلکه با این وصلت به تمام عرب و عجم افتخار کنم! - [امام فرمودند:] ولى این مطلب در مورد من صادق نیست، نه پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختر مرا خواستگارى مى کند و نه من دخترم را به او تزویج مى نمایم.
- چرا؟ - براى اینکه من از نسل او هستم و این ازدواج حرام است، ولى تو از نسل او نیستى. - آفرین، کاملاً صحیح است!(6)
روزى پیشواى هفتم وارد یکى از کاخ هاى بسیار عظیم و باشکوه هارون در بغداد شد. هارون که مست قدرت و حکومت بود، به قصر خود اشاره کرده با نخوت و تکبر پرسید: - این قصر از آن کیست؟ نظر وى از این جمله آن بود که شکوه و قدرت خود را به رخ امام بکشد!- حضرت بدون آنکه کوچک ترین اهمیتى به کاخ پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود:
- این خانه، خانه فاسقان است؛ همان کسانى که خداوند درباره آنان مى فرماید:
«به زودى کسانى را که در زمین به ناحق کبر مى ورزند، و هرگاه آیات الهى را ببینند ایمان نمى آورند، و اگر راه رشد و کمال را ببینند آن را در پیش نمى گیرند، ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند آن را طى مى کنند، از (مطالعه و درک) آیات خود منصرف خواهم کرد، زیرا آنان آیات ما را تکذیب نموده از آن غفلت ورزیده اند».(7)
هارون از این پاسخ، سخت ناراحت شد و در حالى که خشم خود را به سختى پنهان مى کرد، با التهاب پرسید:
- پس این خانه از آن کیست؟
امام بى درنگ فرمودند: - (اگر حقیقت را مى خواهى) این خانه از آن شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران با زور و قدرت، آن را تصاحب نموده اند.
- [هارون گفت:] اگر این قصر از آنِ شیعیان است، پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمى ستاند؟
- [امام فرمودند:] این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلیش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت.(8)
پی نوشت:
(1). «انا امام القلوب و انت امام الجسوم». (ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، ص 204).
(2). «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابن عم»!
(3). «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابه» (شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 298؛ ابن اثیر الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 164؛ ابن اثیر، البدایه والنهایه، ط 2، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 10، ص 183؛ ابن حجر هیتمى، همان کتاب، ص 204).
(4).«وَوَهَبهنا لَهُ اِسحاقَ وَ یَعهقُوبَ کلاّ هَدَیهنا مِنه قَبهلُ وَمِنه ذُرّیَتِهِ داوُدَ وَ سُلَیهمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذالِکَ نَجهزِى الهمُحهسِنینَ وَ زَکَریّا وَ یَحهیى وَ عیسى کُلّ مِنَ الصّالِحین» (سوره انعام: 85 و 86).
(5). شبلنجى، نورالأبصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص 149؛ ابن صبّاغ مالکى، الفصول المهمه، نجف، مکتبه دار الکتب التجاریه، ص 220؛ ابن حجر هیتمى، همان کتاب، ص 203. امام در این گفتگو غیر از آیه مزبور با آیه مباهله نیز استدلال کرد که طى آن امام حسن و امام حسین با تعبیر «ابنائنا» فرزندان پیامبر شمرده شده اند
(6). مجلسى، همان کتاب، ج 48، ص 127.
(7). «سَاَصهرِفُ عَنه آیاتِىَ الَذینَ یَتَکَبّرُونَ فى الأَرهضِ بِغَیهرِ الهحَقّ وَ اِنه یَرَوها کُلّ آیَه لایُؤمِنُوابِها وَ اِنه یَرَواه سِبیلَ الرّشاد لا یَتّخِذوُهُ سَبیلاً وَ اِنه یَرَوها سَبیلَ الهغَىّ یَتّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِک بِاَنّهُمه کَذّبوُا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنهها غافِلینَ». (سوره اعراف: 146).
(8). مجلسى، همان کتاب، ج 48، ص 138؛ عیاشى، تفسیر عیاشى، قم، المطبعه العلمیه، ج 2، ص 30.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390.
هارون که با آن همه قدرت و توسعه منطقه حکومت، احساس مى کرد هنوز دل هاى مردم با پیشواى هفتم «موسى بن جعفر»(علیه السلام) است، از این امر سخت رنج مى برد و با تلاش هاى مذبوحانه اى در صدد خنثى کردن نفوذ معنوى امام بر مى آمد.
براى او قابل تحمل نبود که هر روز گزارش در یافت کند که مردم مالیات اسلامى خود را مخفیانه به موسى بن جعفر مى پردازند و با این عمل خود، در واقع حاکمیت او را به رسمیت شناخته از حکومت عباسى ابراز تنفر مى کنند. روى همین اصل بود که روزى هارون، وقتى که پیشواى هفتم را کنار «کعبه» دید به او گفت: «تو هستى که مردم پنهانى با تو بیعت کرده تو را به پیشوایى بر مى گزینند؟» امام فرمود: من بر «دل»ها و قلوب مردم حکومت مى کنم و تو بر «تن»ها و بدن ها!.(1)
هارون آشکارا روى انتساب خود به مقام رسالت تکیه نموده در هر فرصتى آن را مطرح مى کرد. وى روزى وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) گردید. هنگامى که به حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، انبوه جمعیت از قریش و قبائل دیگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر نموده گفت: «درود بر تو اى پیامبر خدا! درود بر تو اى پسر عمو!».(2)
او در میان آن جمعیت زیاد، نسبت عمو زادگى خود با پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را به رخ مردم مى کشید و عمداً به آن افتخار مى نمود تا مردم بدانند خلیفه پسر عموى پیامبر است.
در این هنگام پیشواى هفتم که در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزدیک قبر پیامبر رفت و با صداى بلند گفت: «درود بر تو اى پیامبر خدا! درود بر تو اى پدر!». هارون از این سخن سخت ناراحت شد، به طورى که رنگ صورتش تغییر یافت و بى اختیار گفت: واقعاً این افتخار است.(3)
او نه تنها کوشش مى کرد انتساب خویش به مقام رسالت را به رخ مردم بکشد، بلکه به وسائلى مىخواست پیامبر زادگى این پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند.
او روزى به پیشواى هفتم چنین گفت: «شما چگونه ادعا مى کنید که فرزند پیامبر هستید، در حالى که در حقیقت فرزندان على هستید، زیرا هرکس به جد پدرى خود منسوب مى شود نه جد مادرى»! امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ وى آیه اى را قرأت نمود که خداوند ضمن آن مى فرماید: «...و از نژاد ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب...و (نیز) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همگى از نیکان و شایستگانند، هدایت نمودیم».(4)
آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است در صورتى که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم نسبت به پیامبران مى رساند، بنابراین به حکم آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند محسوب مى شوند. ما نیز به واسطه مادرمان «فاطمه»، فرزند پیامبر محسوب مى شویم.(5)
هارون در برابر این استدلال متین جز سکوت چاره اى نداشت! در مناظره مشابه و مفصل و مهیجى که امام هفتم(علیه السلام) با هارون داشت، در پاسخ سؤال وى که چرا شما را فرزندان رسول خدا مى نامند، نه فرزندان على(علیه السلام)؟ فرمودند:
اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى کند، آیا دختر خود را به پیامبر تزویج مى کنى؟
- [گفت:] نه تنها تزویج مى کنم، بلکه با این وصلت به تمام عرب و عجم افتخار کنم! - [امام فرمودند:] ولى این مطلب در مورد من صادق نیست، نه پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختر مرا خواستگارى مى کند و نه من دخترم را به او تزویج مى نمایم.
- چرا؟ - براى اینکه من از نسل او هستم و این ازدواج حرام است، ولى تو از نسل او نیستى. - آفرین، کاملاً صحیح است!(6)
روزى پیشواى هفتم وارد یکى از کاخ هاى بسیار عظیم و باشکوه هارون در بغداد شد. هارون که مست قدرت و حکومت بود، به قصر خود اشاره کرده با نخوت و تکبر پرسید: - این قصر از آن کیست؟ نظر وى از این جمله آن بود که شکوه و قدرت خود را به رخ امام بکشد!- حضرت بدون آنکه کوچک ترین اهمیتى به کاخ پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود:
- این خانه، خانه فاسقان است؛ همان کسانى که خداوند درباره آنان مى فرماید:
«به زودى کسانى را که در زمین به ناحق کبر مى ورزند، و هرگاه آیات الهى را ببینند ایمان نمى آورند، و اگر راه رشد و کمال را ببینند آن را در پیش نمى گیرند، ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند آن را طى مى کنند، از (مطالعه و درک) آیات خود منصرف خواهم کرد، زیرا آنان آیات ما را تکذیب نموده از آن غفلت ورزیده اند».(7)
هارون از این پاسخ، سخت ناراحت شد و در حالى که خشم خود را به سختى پنهان مى کرد، با التهاب پرسید:
- پس این خانه از آن کیست؟
امام بى درنگ فرمودند: - (اگر حقیقت را مى خواهى) این خانه از آن شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران با زور و قدرت، آن را تصاحب نموده اند.
- [هارون گفت:] اگر این قصر از آنِ شیعیان است، پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمى ستاند؟
- [امام فرمودند:] این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلیش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت.(8)
پی نوشت:
(1). «انا امام القلوب و انت امام الجسوم». (ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، ص 204).
(2). «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابن عم»!
(3). «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابه» (شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص 298؛ ابن اثیر الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 164؛ ابن اثیر، البدایه والنهایه، ط 2، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 10، ص 183؛ ابن حجر هیتمى، همان کتاب، ص 204).
(4).«وَوَهَبهنا لَهُ اِسحاقَ وَ یَعهقُوبَ کلاّ هَدَیهنا مِنه قَبهلُ وَمِنه ذُرّیَتِهِ داوُدَ وَ سُلَیهمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذالِکَ نَجهزِى الهمُحهسِنینَ وَ زَکَریّا وَ یَحهیى وَ عیسى کُلّ مِنَ الصّالِحین» (سوره انعام: 85 و 86).
(5). شبلنجى، نورالأبصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص 149؛ ابن صبّاغ مالکى، الفصول المهمه، نجف، مکتبه دار الکتب التجاریه، ص 220؛ ابن حجر هیتمى، همان کتاب، ص 203. امام در این گفتگو غیر از آیه مزبور با آیه مباهله نیز استدلال کرد که طى آن امام حسن و امام حسین با تعبیر «ابنائنا» فرزندان پیامبر شمرده شده اند
(6). مجلسى، همان کتاب، ج 48، ص 127.
(7). «سَاَصهرِفُ عَنه آیاتِىَ الَذینَ یَتَکَبّرُونَ فى الأَرهضِ بِغَیهرِ الهحَقّ وَ اِنه یَرَوها کُلّ آیَه لایُؤمِنُوابِها وَ اِنه یَرَواه سِبیلَ الرّشاد لا یَتّخِذوُهُ سَبیلاً وَ اِنه یَرَوها سَبیلَ الهغَىّ یَتّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِک بِاَنّهُمه کَذّبوُا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنهها غافِلینَ». (سوره اعراف: 146).
(8). مجلسى، همان کتاب، ج 48، ص 138؛ عیاشى، تفسیر عیاشى، قم، المطبعه العلمیه، ج 2، ص 30.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}